سید محمد طاهاسید محمد طاها، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 11 روز سن داره

به دنیا خوش اومدی

روز دیدار

سلام مسافر من!به انتهای راه رسیده ای؟خسته ای پسرم؟مادر به قربون قدمت که داری میای! وای ارمیای من تا این لحظه تا این حد احساس مادری نداشتم! لحظه به لحظه بیشتر عاشقت میشوم،لحظه به لحظه بیشتر احساس مادر بودن پیدا میکنم و  اینگونه قلبم به تسخیر تو در می آید وتو میشوی تمام دنیای من! الان که برات مینویسم خیلی بغضم گرفته،اگه باباجونت رو ببینم که بغضم میترکه! توی دلم غوغایی شده پسرم!انگار دنیا دنیا آدم توی دلم دارن رخت میشورن! احساس خیلی خیلی قشنگیه!اصلا با تموم احساسات دنیا فرق داره،اصلا یه احساس خاصیه  که میخوای کسی رو ببینی که 9ماه با خودت بزرگش کردی و هنوزم ندیدیش! وای اگه یه کم دیگه ادامه بدم گریم میگیره! از دوستا...
28 آبان 1390

5روز دیگه به دنیا میای...

سلام توراهی من! دیگه جدی جدی تقویم خونه اومدنت رو نشونمون میده  و شمارش معکوس شروع شده!5!4!3!2!1..... چند روز پیش رفتم پیش خانم دکتر کیانی،ایشون تشخیص دادن که برای زایمان سزارینم 29آبان زمان مناسبیه،ما هم که عجیب از خدا خواسته قبول کردیم،دل توی دلمون نیست پسرم، از همه دوستام میخوام از ته دلشون برام دعا کنن،ترس عجیبی توی وجودمه...           راستش از زمانی که وارد نی نی وبلاگ شدم حس میکنم یه خانواده توی دنیای مجازی پیدا کردم، دوستای نی نی وبلاگیمو از ته دل دوست دارم و واسشون نگرانم،البته همه دوستا همینجورین! اگه هرکدوم از ما یه مدت نباشیم واسه همدیگه نگران میشیم، و با...
25 آبان 1390

شمارش معکوس

سلام زندگی،پسر نازم خوبه؟معلومه کیفت کوکه که شیکم مامانیو از این رو به اون رو کردی، میگم مامانی جوگیر میشی فکر روده و کلیه ومعده مامانی هم باش، فکر کنم پهلوم سوراخ شده، دیروز با مادر جون رفتیم پیش خانوم دکی،خواست ضربان قلبت رو بگیره 10دقیقه طول کشید تا قلب جنابعالی پیدا بشه،قلبم اومده بود توی دهنم از ترس،مارو باش،این بیرون داریم از ترس زهره ترک  میشیم،آقا اون تو نشسته به مامیخنده، ترسیدم که خدای  ناکرده اتفاقی افتاده باشه تا اینکه خانوم دکی گفت این بچه همیشه اینقدر تکون میخوره؟ گفتم خانوم دست رو دلم نذار که خونه، شب و روز ندارم از دست این وروجک،معده روده آدمو صاف میره بالا، بعدش خداروشکر کردم که سالمی،ایراد ...
22 آبان 1390

ماه آخر...

سلام گل پسر مامانی!خوبی جیگرم؟ دلم برات یه نقطه شده،آخه کی میای؟ چشامون بابا قوری شده از بس به این شکم گرد خیره شدیم، خیلی وقت بود نیومدم آپ کنم،ببخش منو!توان نشستن ندارم، الان سه روزه وارد ماه نهم شدی،دیگه آقایی شدی واسه خودت،قربون قد و بالای مچاله شدت، آخه چیجوری توی اون یه ذره جا زندگی میکنی؟؟؟ وسیله هات کامل شده پسرم،خواستم عکساشو بذارم به هر دری میزنم نمیشه،خیلی بد شد! الان حدود یه هفته ای میشه کوچیدیم خونه مامیم،چترمون رو وا کردیم و گفتیم تا آقا پسری جون بگیره و چهلش تموم بشه بمونیم،اونا هم بنده خداها نمیذارن بهم سخت بگذره! پسری نمیدونی چقد دلم برای بابایی تنگ میشه، آخه زیاد نمیبینمش، زهیر جونم خیلی دوست دارم ...
8 آبان 1390
1